شیخ صفی تا شاه اسماعیل
سلام دوستان در این مطلب کتاب سرگذشت شاه اسماعیل صفوی نوشته دکتر منوچهر پارسا دوست را براتون خلاصه کردم اصل کتاب حدود 900 صفحه است من لینک کتاب صوتی را براتون قرار می دهم پیشنهاد می کنم حتما گوش کنید.کتاب تمام رویداد ها را بر اساس سند دقیق بیان کرده است و مشخص هست برای هر صفحه کتاب کلی پژوهش و تحقیق انجام شده است.
خوانش این مطلب :
دانلود فایل صوتی کتاب شاه اسماعیل در انتهای متن
ازشیخ صفی تا شاه صفی(اجداد صفویان و تاریخ تصوف درایران )
چگونه مردم ایران را که سنی بودند شیعه کرد ؟
خراب کردن قبر ابو حنیفه (امام یکی از مذاهب سنی) و تبدیل آن به مستراح !
نتیجه گیری (مقصر خودمان هستیم )
ازشیخ صفی تا شاه صفی(اجداد صفویان و تاریخ تصوف درایران )
شیخ صفی، نیای دودمان صفوی، فردی علاقمند به علم و زهد بود. وی سنی شافعی مذهب بود و به مدت 25 سال، در خانقاه شیخ تاجالدین ابراهیم گیلانی، معروف به شیخ زاهد گذراند و سپس با دختر وی ازدواج کرد. ابراهیم گیلانی، شیخ صفی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد. شیخ صفی پس از 25 سال به اردبیل بازگشت و در آنجا خانقاهی ساخت (آشنایی بیشتر با این خانقاه). که صوفیان در خانقاه به عبادت و روزه میپرداختند. شیخ صفی معتقد بود که صوفی باید از دسترنج خود نان بخورد. خودش دو گاو و چهار هکتار زمین داشت که در آن کشاورزی میکرد. آوازه شیخ صفی باعث شد تعداد زیادی برای دیدار با او به خانقاه اردبیل بیایند و بسیاری از پادشاهان و امیران هدایایی برای او ارسال کنند. در خانقاه هر روز 3 تا 5 هزار نان پخته میشد و یک نان به هر صوفی داده میشد. او خلیفههایی به نقاط مختلف میفرستاد تا آیین صوفیگری را تبلیغ کنند.
شیخ صفی، فرزندش شیخ صدرالدین، شیخ صدرالدین فرزندش خواجهعلی و او نیز فرزندش شیخ ابراهیم را جانشین خود کرد. هیچ یک از افراد نام برده شده، قصد تشکیل حکومت نداشتند و همواره به امور خانقاه و صوفیان رسیدگی میکردند. شیخ جنید پسر شیخ ابراهیم و پدربزرگ شاه اسماعیل به فکر تشکیل حکومت و پادشاهی افتاد. او مذهبش را تغییر داد و شیعه متعصب شد. او ابتدا قصد جنگ با حکام سنی منطقه را داشت. ولی چون از جانب حکام منطقه طرد شد، تصمیم گرفت به عنوان جنگ با کافران، اعتماد حاکمان دیگر را به خود جلب کند. او با اوزون حسن، خان ایل آققویونلوی سنی، بر علیه جهانشاه قرقویونلو شیعه، که در آن زمان بر تبریز حکومت میکرد، متحد شد و با خواهراوزون حسن ازدواج کرد. شیخ جنید در جنگی که با شروان شاه، از حکام سنی منطقه داشت، شکست خورد وکشته شد. فرزندش شیخ حیدر، در دربار اوزون حسن بزرگ شد و با دختر اوزون حسن ازدواج کرد. او که از پدرش متعصبتر بود و آرزوی داشتن حکومت را در سر میپروراند، شروع به جمع کردن مریدان و آموزش آنها کرد. او پس از مرگ اوزون حسن دایی خویش، با پسر او وبرادرزن خود به جنگ پرداخت. در این جنگ حاکم شروان با آق قویونلوها متحد شد. شیخ حیدر در آستانه پیروزی قرار داشت که تیری به او خورد و وی کشته شد. سر او را از بدن جدا کرده و جلو سگان تبریز انداختند. این امر یکی از دلایل تنفر صفویان از سگها بود. پسران شیخ حیدر، علی، ابراهیم و اسماعیل یک ساله بودند که به قلعهای در شیراز تبعید شدند. پس از آزادی، علی و ابراهیم کشته شدند. هفت تن از صوفیان خاص، اسماعیل خردسال را که سربازان آق قویونلو به دنبالش بودند، در گیلان مخفی کرده و به آموزش وی پرداختند.
آغاز قیام اسماعیل 12 ساله
اسماعیل، در12 سالگی به دلیل جنگهای بین سرداران آق قویونلو برسر جانشینی و در نتیجه ضعیف شدن این خاندان، فرصت را برای قیامش مناسب دید. او با هفت تن از صوفیان از گیلان، که در آن مخفی شده بود، به سمت اردبیل حرکت کرد. حاکم اردبیل وی را تهدید به مرگ کرد. به همین دلیل وی راهی شمال شد. در سفر به کشور آذربایجان امروزی، توانست برخی از قبایل و خاندانهایی مثل قاجار را با خود همراه کند. در طی یک سالی که در آن منطقه بود،بسیاری از مریدان پدرش به وی پیوستند.
او چون حس انتقامجویی فراوانی نسبت به قاتلین پدرش، شروان شاه و خاندان آق قویونلو داشت تصمیم به انتقام گرفت. او ابتدا تصمیم گرفت که به شروان شاه حمله کند. اختلافی بین یارانش بر سر زمان حمله پیش آمد. شاه اسماعیل که می دانست نباید بین یارانش اختلاف بیافتد، گفت که من امشب از ائمه یاری میجویم و هرکاری که آنها من را به آن امر کنند اجرا می کنم. بنا به روایت تاریخی، شمار سپاه شاه اسماعیل 7 هزار نفر و شروان شاه 20 هزار سواره و 5 هزار پیاده بودهاست. در ابتدا شاه اسماعیل به دلیل اینکه سپاه پیاده شروان شاه با تیر و کمان بسیاری از مریدان وی را کشتند، در حال شکست بود. شروان شاه به گمان اینکه کار تمام است و پایان یافتن زودتر نبرد، سواران خود را به جلو فرستاد. اسماعیل 13 ساله، خود را به میان سپاه دشمن انداخت و این حرکت او باعث ایجاد شورعجیبی در مریدان شد. سپاه شروان شاه که چند برابر سپاه اسماعیل بود شکست خورد و شروان شاه کشته شد. شاه اسماعیل دستورداد که کاخهای آن پادشاه را ویران کرده، استخوانهای بزرگان شروان را از قبر بیرون آورده و بسوزانند. همچنین اعلام کرد که چون شروان شاه سنی بوده، تمام اموال وی نجس است. تمام غنیمتها را، شامل اسبها و جواهرات، باید به آب رودخانه ریخته شوند. تمام مریدان او بی حرفی دستورش را اجرا کردند.
او بعد از پیروزی بر شروان شاه، به سمت تبریز حرکت کرد. در آن زمان خاندان آق قویونلو بر تبریز حکومت میکردند. سپاه آق قویونلو چندین برابر سپاه اسماعیل و با تجهیزات کامل بود. درحالی که سپاه اسماعیل حتی لباسهای مناسبی بر تن نداشتند.
اسماعیل که در آتش انتقام پدر میسوخت، به سمت سپاه شرورخان آق قویونلو یورش برد و مریدان که تحت تاثیر شجاعت وی قرار گرفته بودند، با شعار <<پیرمن مراد من>> سپاه آق قویونلو را شکست دادند. اسماعیل فردای پیروزی و در سن 15 سالگی وارد تبریز پایتخت آق قویونلوها شد و بر تخت پادشاهی نشست.
چگونه مردم سنی مذهب ایران شیعه شدند؟
او پس از تاج گذاری، با چند تن از علمای شیعه در خصوص اعلام مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی مشورت کرد. آنها گفتند که مردم تبریز در حدود 200 هزار نفر هستن که چهار دنگ آنها سنی هستند و ممکن است بر علیه وی قیام کنند. شاه اسماعیل گفت که خدا و ائمه معصوم پشتیبان ما هستند. مردم یا شیعه میشوند و یا باید بمیرند. در آن زمان، اکثر شهرهای ایران، به جز شهرهای قم، کاشان و طبرستان، اکثرا سنی مذهب بودند. حتی مردم طبرستان که شیعه بودند از خاندان صفوی و شاه اسماعیل حمایت نمی کردند. شاه برای نماز به مسجد جامع رفت. او در میان هر نفر یک قزلباش با خنجر قرار داد و در خطبهاش عمر، ابوبکر و عثمان را لعن کرد. چهار دنگ که سنی بودند اعتراض کردند. شاه شمشیر کشید و گفت تبرا کنید. قزلباشها نیز انتخاب بین لعن 3 خلیفه یا مرگ را پیش روی مردم قرار دادند. سپس شاه اسماعیل مذهب رسمی کشور را تشیع اعلام کرد. اشهد ان علی ولی الله و حی علی خیر العمل را به اذان اضافه کرد. او دستور داد هر که به شیوه سنیها وضو میگیرد را بکشند. هر کس که به خلفا دشنام نمی داد و یا آهسته بیان می کرد را به قتل برسانند. حتی در زمان حمله اعراب، با توجه به احکام اسلام، کسی را به زور مسلمان نکردند و در قبال گرفتن مبلغی به عنوان جزیه، اجازه حفظ دین را میدادند. ولی شاه اسماعیل 20 هزار نفر را در تبریز به جرم سنی بودن کشت. او قبر فرماندههانی را که در جنگ با پدرش حیدر شرکت داشتند نبش قبر کرد و استخوانهای آنها را در گاری قرار داد. دزدان و زنان روسپی را به دنبال گاری در شهر گرداند. در بازار شهر دستور داد زنان روسپی و دزدان را بکشند و با استخوانهای آنها بسوزانند. او حتی دستورقتل تمام سگان تبریز را نیز صادر کرد. مسجد کبود تبریز را که شاه جهان ساخته بود، به دلیل اینکه اسم خلفا بر سر در آن بود، به طویله تبدیل کرد (این بنا همچنان در تبریز پابرجاست و یکی از زیباترین مساجد ایران میباشد. در سفرنامه تبریز بیشتر با این بنا آشنا شوید).
بعد از تاجگذاری هر روز تعداد زیادی از مریدان وی به تبریز آمده و در نتیجه شاه اسماعیل هر روز نیرومندتر میشد.
خراب کردن قبر ابوحنیفه و تبدیل آن به مستراح!
شاه اسماعیل تصمیم به تصرف عراق، شامات و جنوب ایران گرفت. در آن زمان این نواحی در اختیار یکی از خانهای آق قویونلو به نام مراد بیک بود. سپاه مراد بیک، بنا به روایتی 70 هزار نفر و به روایتی دیگر 50 هزار نفر بودند. در حالیکه سپاه شاه اسماعیل در حدود 12 هزار نفر بودند که همگی از مریدان و قزلباشها بودند. شاه اسماعیل با دلاوریهایی که انجام داد بر سپاه مراد بیک پیروز شد. او در فتح بغداد، خونهای زیادی ریخت. او دستور داد استخوانهای ابوحنیفه، امام مذهب حنفی، یکی از چهار مذهب اصلی تسنع را از قبر بیرون آورده و بسوزانند. سپس قبر او را به مستراح تبدیل کرد و دستور داد که هر کس در این قبر قضای حاجت کند، 25 دینار تبریزی دریافت میکند. سگی را نیز به جای وی در قبر گذاشت. شاه اسماعیل در فتح قلعهها و شهرها بیرحمیهای بسیاری کرد. او دستور داد که حاکم یکی از نواحی را زنده زنده در آتش کباب کنند و مریدان از گوشت او بخورند. آوردهاند که حاکم خراسان نامهای به منظور تبریک پادشاهی به شاه اسماعیل نوشت. چون در نامه با صفاتی که در شان شاه اسماعیل باشد از او نام برده نشده بود و پیشکشهای مناسبی فرستاده نشده بود، شاه اسماعیل به طبس که در قلمرو حاکم خراسان بود حمله کرد. شاه اسماعیل 8 هزار نفر از زنان و کودکان را در آن شهر کشت. او دشمنی با سنیها را به جایی رساند که مسجد جامع ورامین، که یکی از مساجد زیبا بودهاست را به بهانه اینکه آن را سنیها ساختهاند خراب کرد، و با آجرهای آن مستراح ساخت.
خوردن گوشت شیبک خان ازبک
شاه اسماعیل شیبک خان ازبک سنی را که به خاک ایران تجاوز کرده بود، شکست داد. سر او را از بدن جدا کرده و پر از کاه کرد و برای سلطان عثمانی که او هم سنی مذهب بود فرستاد. او به یاران قزلباش خود دستور داد که هر که من را دوست دارد از گوشت دشمن من بخورد. میگویند بین قزلباشها برای خوردن گوشت شیبک خان دعوا و نزاع سرگرفت و تیغ ها به روی هم کشیدند. او دستور داد که از کاسه سر او قدح بسازند و بعد با فرماندهان به عیش و جشن گرفتن پرداخت. شاه اسماعیل وقتی به هرات وارد شد، دستور داد هر کس خلفا (ابوبکر، عمر و عثمان) را لعن نکرد بکشند. او حتی یکی از بزرگترین علمای سنی را هم کشت. بعد از بازگشت شاه اسماعیل به تبریز ازبکان به هرات هجوم آوردند و کسانی که خلفا را لعن کرده بودند کشتند.
بعد ها، سلطان سلیم پادشاه عثمانی و پدر سلطان سلیمان (سریال حریم سلطان)، که از گسترش طرفداران شاه اسماعیل در سرزمین خود بیم داشت، تصمیم گرفت به بهانه خونخواهی سنیهای کشته شده در ایران توسط شاه اسماعیل، شیعهها را بکشد. او به علما دستور داد که در این باب فتوا دهند. علمای تسنع هم ثواب کشتن هر شیعه را برابر 70 کافر دانستند (قابل ذکر است که حیدر پدر شاه اسماعیل، فرقهای به نام حیدریه ایجاد کرد که در آن ثواب کشتن هر سنی، برابر کشتن 5 کافر دانسته بود). سلطان سلیم 40 هزار شیعه را کشت و زنان آنها را بین امیران خود تقسیم کرد.
ورود ایل قاجار به ایران
یکی از علل موفقیت شاه اسماعیل حمایت قبایل غیر ایرانی بود که در آناتولی ساکن بودند و با شاه اسماعیل وارد ایران شدند. ایل قاجار یکی از این قبایل بود. شاه اسماعیل وقتی ایلچی پادشاه عثمانی در مراغه به دیدن او آمد، برای اینکه میزان وفاداری یارانش را به ایلچی نشان دهد دستور داد به یارانش که هر کس من را دوست دارد از بالای مناره شهر خود را به پایین پرت کند صدها نفر از بالای مناره به زمین افتادند و جان خود را از دست دادن دیدن این صحنه و متلاشی شدن آدم ها اینقدر دردناک بود که ایلچی عثمانی از شاه درخواست کرد این عمل را متوقف کند.
جنگ چالدران و آغاز جنگهای 400 ساله
سلطان سلیم بعد از کشتن شیعیان عثمانی به ایران حمله کرد. سپاه او 120 هزار نفر بودند که شامل 80 هزار سواره، 12 هزار تفگ دار و 500 توپ جنگی بود.در حالی که شاه اسماعیل فقط 20 هزار سوار در اختیار داشت که آنها هم فاقد توپ و تفنگ بودند. شاه اسماعیل جنگ با شمشیر را نشانه مردانگی میدانست. سلطان سلیم 4 ماه قبل به شاه اسماعیل در خصوص قصدش برای حمله به ایران نامههایی نوشت. ولی شاه اسماعیل به دلیل غرورش به جمع آوری سپاه نپرداخت. شاه اسماعیل حتی به توصیه سرداران خود که تجربه جنگ با ترکان عثمانی را داشتند گوش نکرد. سرداران به شاه اسماعیل پیشنهاد دادند که قبل از اینکه ترکان عثمانی توپ های خود را مستقر کنند و به آنها حمله کنیم. ولی شاه اسماعیل نپذیرفت و این اقدام را خارج از مردانگی می دانست.
او در شب قبل از جنگ به جای پرداختن به آرایش جنگی، به عیش و نوش پرداخت و همه سرداران هم با او مست کردند. در روز نبرد، بعد از آرایش سپاه به شکار بلدرچین پرداخت. پس از اینکه در نبرد اول ایرانیان شکست خوردند، شاه به میدان آمد. وی به قدری از ترکان عثمانی کشت که جناح چپ لشکر عثمانی از هم فروپاشید. دو اشتباه شاه اسماعیل، یکی شروع حمله توسط ایران و دیگری نزدیک کردن سپاه ایران به توپخانه عثمانی، سبب قتل عام ایرانیان و شکست ایران شد (توجه داشته باشید که توپهای عثمانی کوتاه برد بودند و اگر سپاه ایران دور میماند عملا بیاستفاده بودند). شاه اسماعیل رشادتهای بسیاری انجام داد ولی بعد از دیدن اینکه سپاهش در حال نابودی است دستور عقب نشینی صادر کرد. شاه با 300 نفر در حال برگشت بودند که اسب شاه در باتلاق گیر کرد. سپاه عثمانی از این فرصت استفاده کردند و به منظور اسیر کردن شاه به آن قسمت تاختند. در این بین یکی از قزلباشها خود را به جای شاه اسماعیل معرفی کرد و با این فداکاری خود را به جای شاه اسیر کرد. ترکان عثمانی تا غروب آفتاب صبر کردند و سپس به تاراج اردوگاه ایران پرداختند. زنان زیبایی که در اردوی سپاه ایران بود را بین خود تقسیم کردند. در این بین یکی از زنان یا معشوقه شاه اسماعیل به نام نازلیخاتون نیز اسیر شد. در این جنگ بنا به روایتی 5 هزار نفر از سپاه ایران و 7 هزار نفر از سپاه عثمانی و در روایتی دیگر شش هزار نفر از سپاه ایران و دو هزار نفر هم از سپاه عثمانی کشته شدند. به نظر میرسد روایت دوم درستتر باشد.
شکستن بت اسماعیل صوفی اعظم
شاه اسماعیل از بیم کشته شدن توسط مردم تبریز به انتقام کشتگان خویش و همچنین از ترس سلطان سلیم، با اینکه زخمی شده بود، وارد تبریز نشد و از کنار شهر گریخت. سلطان سلیم بعد از ورود به تبریز، هیچ یک از مردم تبریز را نکشت. او همچنین دستور داد مساجدی مثل مسجد کبود که شاه اسماعیل آن را به طویله تبدیل کرده بود را بازسازی کنند. سلطان سلیم به دلایلی در تبریز نماند و به تعقیب شاه اسماعیل نپرداخت. او خزانه شاه اسماعیل را غارت کرد و به عثمانی برگشت. شکست چالدران تاثیر خیلی زیادی در باور قزلباشها و مردم عادی داشت و پایه اعتقاد قزلباش ها را سست کرد. آنها نه تنها شاه اسماعیل را صوفی اعظم نمیدانستند، بلکه با او به مخالفت هم پرداختند و از جانبازی و فداکاری در راه او خودداری کردند. مردم عادی بعد از شکست چالدران شبها به خانه قزلباشها حمله کرده و آنها را میکشتند. جنگ چالدران آغاز دشمنی و جنگ 400 ساله ایران و عثمانی شد. شاه اسماعیل بعد از شکست چالدران افسرده شد و لباس سیاه پوشید و دیگر در جنگی شرکت نکرد و کشور اوضاع نابسامانی پیدا کرد. او با اینکه توسط سلطان عثمانی تحقیر میشد، هیچ اقدامی نکرد. او به شرابخواری و زنبارگی روی آورد.
در نهضت شاه اسماعیل هر کس با او مخالفت می کرد را ضد دین می نامیدند و مجازات می کردند. به دلیل جنگها و یورش سپاهیان خیلی از روستاها خالی از سکنه شد و کشاورزی نابود شد. قحطی در هرات به حدی رسید که مردم بعد از خوردن گربه و سگان شهر، در سر راه کمین کرده و به هم حمله می کردند و گوشت هم را می خوردند. شاه اسماعیل در ده سال آخر زندگیش و بعد از چالدران از کشتن سنیها دست کشید و حتی دختر خود را به پسر پادشاه شروان که سنی مذهب بود داد و خود نیز دختر شروان شاه را در حرمسرای خود جای داد. بعد از مرگ شاه اسماعیل پسرش شاه طهماسب که 12 سال داشت برتخت نشست.
خرافات به جای دین
از آسیبهای خاندان صفوی، به وجود آمدن افرادی دین پیشه بود. با توجه به علاقه افراد به ویژه روستاییان، به جای آموزش احکام اسلام، خرافههایی را به اسم اسلام بیان میکردند. آنها که قدرت خود را در بقای شاهان صفوی میدیدند، مذهبی را معرفی کردند که آلوده به خرافات و تقدس شاهان صفوی بود. شاه طهماسب پسر شاه اسماعیل، خود را منتسب به خاندان امامت شیعه و از نسل امام موسی کاظم معرفی کرد. مردم برای حاجات خود برای او نذر میکردند. آب وضو او برای درمان تب و تکهای از لباس او را به عنوان تبرک استفاده میکردند. شاه طهماسب که فردی ثروت دوست بود در روز چند مرتبه لباس عوض میکرد و آنها را به بهای گزاف به مردم میفروخت. مردم معتقد بودند که بدن شاه تشعشعی دارد که شفا میبخشد و برای اینکه علاج فوری حاصل شود باید بیمار از آبی که با بدن شاه تماس داشته است استفاده کند. این اعتقاد در بین مردم آنچنان قوی بود که مردم درمان بیماری خود را در آب لگن دستشویی شاه میجستند.
خرافهپرستی و منفعل بودن در زمان شاه سلطان حسین که به بی لیاقتی معروف است به حدی رسید که وقتی کاخ چهل ستون آتش گرفت، او از خاموش کردن آتش دست کشید و گفت این مشیت الهی است.
در سفرنامه های اسپانیاییها در زمان شاه عباس آمده است که مردم ایران بسیار خرافی هستند. آنها معتقد هستند که با دعا کردن در مساجد میتوانند درد و بیماری خود را درمان کنند. بیگانگان که سود خود را در خرافی بودن مردم و جهل مردم می دیدند به این خرافات دامن می زدند تا بتوانند ثروت ایران را غارت کنند.
شاه اسماعیل برای مردم عادی هم قداست خاصی داشت. آنها برای بدست آوردن ته مانده غذای اسماعیل پولهای زیادی به سفرهچی او میدادند. این بت تا زمانی که در جنگ چالدران شکست خورد، هر روز بزرگتر میشد.
تاریخ این حقیقت را محرز داشته که مردم در اعمال یک شخصیت تاریخی سهم بسزایی داشته اند. اگر مردمی که اطراف شخصیت تاریخی هستند، به خاطر ترس و یا فرصت طلبی هر چه او میگوید را تایید کنند، او خود و همه مردم را به سیاهروزی خواهد کشاند. ولی اگر مردم دوراندیش باشند و چارهاندیشی کنند، جامعه به سمت سعادت و خوشبختی حرکت میکند. سرنوشت شاه اسماعیل این واقعیت را بیان میکند که اطاعت کورکورانه اگرچه در کوتاه مدت نتیجه میدهد، ولی در طولانی مدت فاجعه به بار میآورد.
دوپاره شدن جهان اسلام
شاه اسماعیل جهان اسلام را دوپاره کرد. از آن پس شیعه و سنی به عنوان جنگ با کفار با یکدیگر جنگیدند. اگر شاه اسماعیل و تعصب مذهبیش نبود، مسلما توجه ترکان عثمانی به جای ایران به اروپا جلب میشد و سلطان سلیمان به جای چهار بار حمله به ایران به اروپا حمله میکرد. حتی حمله عثمانی در زمان سلطان سلیم به مصر نیز به دلیل اتحاد او با شاه اسماعیل بود. شاه اسماعیل با سیاست تعصب مذهبی خود، سرنوشت دو ملت را به نابودی کشاند و طی 400 سال جنگ، هر دو کشور ضعیف و ضعیفتر شدند و در نهایت دولتهای اروپایی، آنها را تکه تکه کردند. تندرویها و تعصبات او باعث فرار بسیاری از دانشمندان و صنعت گران (که امروزه فرار مغزها نامیده میشود) از کشور شد. این در حالی بود که کشور شدیدا به وجود آنها نیاز داشت. از آنجا که نزدیکترین راه از ایران به اروپا از خاک عثمانی بود، دولت عثمانی مانع رفت و آمد آزاد اروپاییان به ایران میشد. این امر باعث آشنایی کمتر ایران با پیشرفتها و اکتشافات جدید اروپا شد و ایران را به کشوری عقبمانده تبدیل کرد. در زمان شاه اسماعیل سنیها مجبور به تظاهر به داشتن مذهب تشیع و مخفی نگه داشتن عقاید خود شدند. در نتیجه تظاهر به آنچه اعتقاد قلبی نیست از خصلتهای ایرانیان شد.
بت سازی ایرانیان
شخصیتهای تاریخی، مصون از خطا نیستند. ما ایرانیان مردم بتسازی هستیم و بتهای دستساز خودمان را تکریم کرده و به ستایش آنها میپردازیم. در طول تاریخ این بتها خود و مردم ایران را به نابودی کشاندهاند. از شخصیت تاریخی بت ساختن، گواه روشن نبود بلوغ سیاسی است. بیاییم بتها را بشکنیم و ننگ بتپرستی را از خود دور کنیم. برای شکستن بتها از تاریخ کمک بگیریم. جنگهای ویرانگر ایران و عثمانی در طی 400 سال، میلیونها نفر از ایرانیان و ترکان را به کشتن داد و باعث تکه تکه شدن خاک هر دو کشور شد. در دوران معاصر جنگ ایران و عراق که میلیاردها دلار خسارت به بار آورد این نکته را به ما یاد آوری میکند که برای همیشه جنگ را فراموش کنیم و دوستی با همه ملتها را به دور از تعصبات مذهبی در پیش بگیریم.
نتیجه گیری (مقصر خودمان هستیم)
از ویژگی های عصر ما حاکمیت مردم بر مردم است. عصر ما زمان قدرت ملتهاست. زمان فرمانبرداری مسئولان از مردم است. اداره امور کشور حق مردم است و این مردم هستند که باید سیاستهای کشور را تعیین کنند. مردم ایران مثل همه مردم کشورهای دیگر، مسئول شرایطی هستند که دارا میباشند. بدانیم که ایران قرن 21 کشور عقب ماندهای است که با کاروان جهانی علم فاصله دردناکی دارد. ما نه تنها در قبال وضع کنونی کشور، بلکه درقبال نسلهای بعد نیز مسئولیم. سادهاندیشان این اندیشه را در ما رسوخ میدهند که دولتهای بیگانه، مثل انگلیس و آمریکا مسئول تیرهروزی ما هستند. بیگانگان به جز چند مورد که با نیروی نظامی وارد مرزهای ما شدند، هرچه کردند به وسیله خود ما انجام دادند. بیاییم به جای مقصر دانستن بیگانگان، از تاریخ درس عبرت بگیریم.
خاندان صفوی، تاثیرات منفی زیادی بر زندگی ایرانیان داشتهاند. تفکرات این خاندان هنوز برای ملت ایران، سیاهروزی و ناکامی به بار میآورد. گویی این سیاهروزی، از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا میکند. شاید بزرگترین خیانت این خاندان، القای تفکربتسازی به مردم باشد که ما ایرانیان را به مردمی بتساز از شخصیتها تبدیل کردهاست. این بتها در طول تاریخ، مردم ایران را به نابودی کشاندهاست. امیدوارم با خواندن این مطلب، سایه تفکرات این خاندان، برای همیشه از زندگی مردم غیور ایران رخت بربندد.
دانلود کتاب صوتی شاه اسماعیل صفوی :
دوستان عزیز چون حجم کتاب زیاد بود در هفت قسمت قرار دادم که راحت تر دانلود کنید اگه کتاب را گوش کردید حتما نظرتون را برامون بنویسد امیدوارم از گوش کردن این کتاب لذت ببرید
تماس با شما وظیفه ماست
خیلی خوشحال می شویم پاسخ گوی سوالات شما باشیم شما می توانید با شماره پشتیبانی سایت 02122472623 تماس بگیرید و یا در فرم زیر شماره تماستون وارد کنید تا ما با شما تماس بگیریم.