ساوو غربی سفرنامه کیتی
"Humbling" کلمهای بود که یکی از همسفران من برای توصیف سافاری روز، وقتی که در کلبه Sarova Salt Lick Game در حاشیه پارک ملی ساوو غربی ساکن شده بود، استفاده کرد که قطعا نشان از کوچک دیدن خود در این محیط بزرگ بود.
وقتی سرتان را از بالای جیب بیرون میآورید، اولین چیزی که میبینید، دشت وسیع و پر ازعلف است که تا افق امتداد دارد. احساس کوچکی خاصی در این محیط بسیار بزرگ داشتم.
ساوو غربی، واقع در جنوب شرقی کنیا، واقعا سرسبز است: چمنهای بلند، گلهای صورتی، بنفش و زردی که در کنار مسیرتان تکان میخورند. برگها روی درختان چتری شکل، یک منظره باور نکردنی را ایجاد میکنند. بوی موجود در هوا، بوی سبزی است. هوا گرم، تازه و شیرین است. ترکیبی جالب، که از بالای ماشین به داخل میزند.
روز اول در ساوو غربی، حیوانات زیادی در مقایسه با ساوو شرقی مشاهده نکردیم- چندین غزال، فیل، چند رد پای شیر- اما من برایم مهم نبود. دشتهای باز تا منظره دوردست کلیمانجارو، که هنگام غروب آفتاب به ابرهای بالای سرش نگاه میکرد، برای من کافی بود.
ما دقیقا در وقت ناهار به هتل تایتا هیلز رسیدیم. به دنبال یک توقف کوتاه در شهر شلوغ Voi برای تهیه آب، جوزف ما را به سمت محلی که در یکی از جادههای اصلی اتصالدهنده کنیا به تانزانیا رزرو کرده بودیم، برد: یک مسیر قرمز و شیاردار.
هیچ کس از قوانین چپ و راست در جاده پیروی نمیکرد. اما ماشینها در جاده به سادگی مسیر خود را مییافتند. گذشته از کامیونهای جک دار، زنهایی که وسایلشان را روی سرشان متعادل میکردند، دهکدهها، کلیساها و مدارس کنار جاده نیز قابل دیدن بود.
در لینک زیر می توانید سفرنامه کیتی از ساوو شرقی را مطالعه کنید :
Salt Lick، هتلی چوبی، مرا به یاد مجموعهای از خانههای درختی انداخت. بخش میانی هتل، محل پذیرایی و شامل رستوران و بار بود. اتاقهای خواب نیز با پلهای چوبی، در سمت چپ و راست قرار داشتند.
از کافهای که در طبقه آخر قرار داشت، آهویی را از دور تماشا کردیم که از داخل چالهای پر آب در جلوی هتل، مشغول آب نوشیدن بود.
روز دوم ما در ساوو با یک سافاری و با دیدن آثار یک شیر آغاز شد. هر چقدر دوربین شکاریام را متمرکز کردم، هیچ شیری ندیدم. اما گویا دقایقی قبل آنجا بوده است. بنابراین ما به حرکت خود ادامه دادیم، از مناظر زیبا دیدن کردیم، با هم گپ زدیم و آهوها، چالههای آب، شترمرغها و عقابها را دیدیم. البته یکبار زرافههای در حال دویدن را نیز دیدیم که بسیار زیبا بود. اما همه ما به آن شیر فکر میکردیم.
جوزف که راهنمایی ما را بر عهده داشت، همه جا به دنبال رد پا و اثر این گربه سان بزرگ بود. همه از دیدن او ناامید شده بودیم. اما ناگهان او آنجا بود! یک شیر ماده که از بین چمنها در حال عبور بود.
جو موجود در داخل ماشین ما وصف ناشدنی بود. دیدن یک شیر در آخرین روز سافاری. جوزف ما را تا آنجا که متوانست، بدون اینکه شیر بترسد به او نزدیک کرد. او درست در مقابل چشمان ما در حال کشیدن عضلات بدنش (کاری که قبل از شل کردن عضلات و خوابیدن زیر درخت انجام میدهد) بود.
ما فکر میکردیم که این انتهای سافاری است. اما جوزف ما را سوار کرد و برای رسیدن به شیر، یک مسیر پر از پستی و بلندی را رفت. به نظر نمیرسید که حضور ما را درک نکرده باشد. اما در واقع 6 گردشگر در مقایسه با جمعیتی که در ماه دسامبر و ژانویه به این منطقه سرازیر میشود، برایش قابل چشم پوشی بود.
ما به شیر بسیار نزدیک بودیم و میتوانستیم عضلات و قدرت او به به سادگی ببینیم. دیدن یک شیر در لیست من نبود (من بیشتر مشتاق دیدن گورخرها و زرافهها بودم) اما وقتی او را در مقابل خود دیدم، شوقی وصف ناشدنی تمام وجود مرا گرفت.
دیر وقت به اقامتگاه رسیدیم. اما هیچ کس به این موضوع اهمیت نمیداد! چون ما یک شیر را دیده بودیم. قبل از بازگشت از پارک، جوزف مارا به یک نقطه مرتفع بود که چشم اندازی عالی از کل پارک را به ما میداد. منظره بسیار خیره کننده بود و اولین باری بود که میتوانستیم ماشین را رها کرده و به قدم زدن در طبیعت بپردازیم. در نتیجه شانسی برای آرامش و البته گرفتن چندین عکس داشتیم. من هنگام بازگشت، شور و نشاط عجیبی از دیدن این همه حیوان در محیط طبیعی خودشان داشتم.
این سافاری خیلی فراتر از چیزی بود که انتظار داشتم. بدون اغراق یک تجربه واقعا فراموش نشدنی بود.
دوستان عزیز ما مطلب بالا را از سایت storiesmysuitcasecouldtell.com برای شما ترجمه کردیم امیدوارم براتون مفید بود باشه
کامنت ها